ای وای که راه دل ما راه ندارد
در پرتوی دنیای طمع،شاه ندارد
خورشید اگر بر دل من،نور عَلَم کرد
بر دفتر معشوق خودش،ماه ندارد
شاید که من آوازه ی ثروت نشنیدم
چون عاشق ثروت زدلم،جاه ندارد
باران ز بیابان چو دلی بی زر و برق است
ای وای که رویای دلم آه ندارد
این حوض دلم ماهی شب تاب ندارد
یک گله ی عصیان ز علف،کاه ندارد