ای وای که مارِ رخِ انسان به فریب است
حسن دلِ ارواحِ زمستان چه غریب است

پاییر گلی از دلِ گل های تبسم
در اوج غروب دل و همیار،حبیب است

سنگر شده ایوان دلم در پسِ باران
چون بارش افکار محبت به نشیب است

باشد که شوم شاهِ شکوهِ شِ شادی
شریان گر هر کار و سخن حُسن رقیب است

هیهات رُخِ روح زمستان به قشنگی
در بزم دل آرای محبت چه شکیب است