ای وای که قلب دل من، تیره و تار است
در باغ محبتت همی، عاشق خار است

پروانه اگر زمین کند اوج گلستان
سگ با دل باوفا چه دیوانه و هار است

در داخل این جنگل دل بوده ولی حیف
آن بوسه ی مهرش همه، از زَهره ی مار است

گل ها همه از دانه ی رحمت شده پیدا
ای وای که این ساقه ی من،بی بر و بار است

چشمان جهان عاشق و معقشوق خدایند
هیهات که چشمان دلم بی زر و زار است

زندان شده زندانی زندان جدایی
دیگر تپش قلب و دلم لحظه شمار است