شاید اگر رهی به دلم با خدا شود
سنگی ز هر نوای خدایا جدا شود

حتی قلم اگر زمن و من مرده است
حالا برای ماتم دنیا فدا شود

صد ها دوای خوب سماجت بخورده ام
اما ز صوت ربنای حق شفا شود

عمرم گذشته و دل و جانم چه بسته است
وقتی که دیده ام به جمالش روا شود

صبح و صباح و روز و شب و عمر مرده است
وقتی که یک ستم به کسی با ثنا شود

هر روز یاد او به دلم آمده چو رود
چون راز،یک رهی به دلم با خدا شود

سید محمد کاظمی